غمناک. ناشاد. ملول. دلتنگ: فی الجمله سپاه و رعیت بهم برآمد... درویش از این واقعات خسته خاطر همی بود. (گلستان سعدی). بقالی را درمی چند بر صوفیان گرد آمده بود در واسط و هر روز مطالبه کردی و سخنهای با خشنونت گفتی و اصحاب از تعنت او خسته خاطر همی بودند. (گلستان سعدی). و پدر من به جهت فرزندی قوی خسته خاطر شده بود. (انیس الطالبین). آن درویش خسته خاطر نزدیک شیخ خسرو آمد. (انیس الطالبین). از سوخاری بحضرت ایشان آمد قومی خسته خاطر. (انیس الطالبین). بحضرت شمابی ادبی کرد از آن خسته خاطر شدم. (انیس الطالبین)
غمناک. ناشاد. ملول. دلتنگ: فی الجمله سپاه و رعیت بهم برآمد... درویش از این واقعات خسته خاطر همی بود. (گلستان سعدی). بقالی را درمی چند بر صوفیان گرد آمده بود در واسط و هر روز مطالبه کردی و سخنهای با خشنونت گفتی و اصحاب از تعنت او خسته خاطر همی بودند. (گلستان سعدی). و پدر من به جهت فرزندی قوی خسته خاطر شده بود. (انیس الطالبین). آن درویش خسته خاطر نزدیک شیخ خسرو آمد. (انیس الطالبین). از سوخاری بحضرت ایشان آمد قومی خسته خاطر. (انیس الطالبین). بحضرت شمابی ادبی کرد از آن خسته خاطر شدم. (انیس الطالبین)
تخلخل. متخلخل. سوراخ سوراخ. (ناظم الاطباء) ، بسیاربسیار. (آنندراج) : ز گیسو نافه نافه مشک می بیخت ز خنده خانه خانه قند میریخت. نظامی. با مظهری امروز بویرانۀ خویش بودیم بفکر دل دیوانۀ خویش ابر کرمی موج زد و پر کردیم از مدح تو خانه خانه کاشانۀ خویش حیاتی گیلانی (از آنندراج). ، حجره حجره. (ناظم الاطباء). با خانه های متعدد. چون: ’صفحۀ شطرنج و نرد خانه خانه است’، یعنی به اجزائی غالباً مربع و متساوی قسمت شده است، شطرنجی شکل، خانه بخانه: شهرشهر و خانه خانه قصد کرد نی رگش جنبید و نی رخ گشت زرد. مولوی
تخلخل. متخلخل. سوراخ سوراخ. (ناظم الاطباء) ، بسیاربسیار. (آنندراج) : ز گیسو نافه نافه مشک می بیخت ز خنده خانه خانه قند میریخت. نظامی. با مظهری امروز بویرانۀ خویش بودیم بفکر دل دیوانۀ خویش ابر کرمی موج زد و پر کردیم از مدح تو خانه خانه کاشانۀ خویش حیاتی گیلانی (از آنندراج). ، حجره حجره. (ناظم الاطباء). با خانه های متعدد. چون: ’صفحۀ شطرنج و نرد خانه خانه است’، یعنی به اجزائی غالباً مربع و متساوی قسمت شده است، شطرنجی شکل، خانه بخانه: شهرشهر و خانه خانه قصد کرد نی رگش جنبید و نی رخ گشت زرد. مولوی