جدول جو
جدول جو

معنی خسته خانه - جستجوی لغت در جدول جو

خسته خانه
(خَ تَ / تِ نَ / نِ)
جایی است که پیران ناتوان و بیمار درمان ناپذیر و کودکان بی کس را در آن نگاهداری می کنند، بیمارستان در تداول ترکان عثمانی. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
خسته خانه
جایی که ناتوانان را در آن نگاهداری می کنند
تصویری از خسته خانه
تصویر خسته خانه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خانه خانه
تصویر خانه خانه
خانه به خانه، دارای خانه های متعدد، دارای شکل های چهارگوش مانند صفحۀ شطرنج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخته خانه
تصویر اخته خانه
جایی که اسب ها را اخته می کردند، طویله
فرهنگ فارسی عمید
(تو تَ نَ)
دهی از دهستان دیزجرود بخش عجب شیر است که در شهرستان مراغه واقع است و 451 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ / تِ نَ / نِ)
اصطبل. طویلۀ اسبان. جائی که گاو و اشتر و امثال آن در آن اخته کنند:
خفته در اخته خانه بغلت
دوش بر دوش صد قطار شپش
لغت نامه دهخدا
(خَ تَ / تِ)
غمگینی. دلتنگی. ملولی. غمناکی. غمزدگی
لغت نامه دهخدا
(خَ تَ / تِ طِ)
غمناک. ناشاد. ملول. دلتنگ: فی الجمله سپاه و رعیت بهم برآمد... درویش از این واقعات خسته خاطر همی بود. (گلستان سعدی). بقالی را درمی چند بر صوفیان گرد آمده بود در واسط و هر روز مطالبه کردی و سخنهای با خشنونت گفتی و اصحاب از تعنت او خسته خاطر همی بودند. (گلستان سعدی). و پدر من به جهت فرزندی قوی خسته خاطر شده بود. (انیس الطالبین). آن درویش خسته خاطر نزدیک شیخ خسرو آمد. (انیس الطالبین). از سوخاری بحضرت ایشان آمد قومی خسته خاطر. (انیس الطالبین). بحضرت شمابی ادبی کرد از آن خسته خاطر شدم. (انیس الطالبین)
لغت نامه دهخدا
(خَ تَ / تِ نَ / نِ)
مجروح سینه. سینۀ زخمدار. سینۀ جراحت دار:
چون کوه خسته سینه کنندم بجرم آنک
فرزند آفتاب بمعدن درآورم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ / نَ / نِ)
تخلخل. متخلخل. سوراخ سوراخ. (ناظم الاطباء) ، بسیاربسیار. (آنندراج) :
ز گیسو نافه نافه مشک می بیخت
ز خنده خانه خانه قند میریخت.
نظامی.
با مظهری امروز بویرانۀ خویش
بودیم بفکر دل دیوانۀ خویش
ابر کرمی موج زد و پر کردیم
از مدح تو خانه خانه کاشانۀ خویش
حیاتی گیلانی (از آنندراج).
، حجره حجره. (ناظم الاطباء). با خانه های متعدد. چون: ’صفحۀ شطرنج و نرد خانه خانه است’، یعنی به اجزائی غالباً مربع و متساوی قسمت شده است، شطرنجی شکل، خانه بخانه:
شهرشهر و خانه خانه قصد کرد
نی رگش جنبید و نی رخ گشت زرد.
مولوی
لغت نامه دهخدا
خایه کش خانه جایی که در آن دام رابی خایه گردانند جایی که گاو و شتر و امثال آن را در آن اخته کنند، اصطبل طویله اسبان و دیگر چارپایان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسمه خانه
تصویر بسمه خانه
نگاشتخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانه خانه
تصویر خانه خانه
سوراخ سوراخ، خانه های متعدد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسته گونه
تصویر خسته گونه
وجّه متعبٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از خسته گونه
تصویر خسته گونه
Wearily
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خسته گونه
تصویر خسته گونه
avec lassitude
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خسته گونه
تصویر خسته گونه
втомлено
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خسته گونه
تصویر خسته گونه
yorgun bir şekilde
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از خسته گونه
تصویر خسته گونه
устало
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خسته گونه
تصویر خسته گونه
تھکاوٹ کے ساتھ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از خسته گونه
تصویر خسته گونه
ক্লান্তিভাবে
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از خسته گونه
تصویر خسته گونه
kwa uchovu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از خسته گونه
تصویر خسته گونه
疲れて
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از خسته گونه
تصویر خسته گونه
피곤하게
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از خسته گونه
تصویر خسته گونه
zmęczony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خسته گونه
تصویر خسته گونه
בעייפות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از خسته گونه
تصویر خسته گونه
थकावट से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خسته گونه
تصویر خسته گونه
dengan lelah
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خسته گونه
تصویر خسته گونه
อย่างเหน็ดเหนื่อย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خسته گونه
تصویر خسته گونه
müde
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خسته گونه
تصویر خسته گونه
cansadamente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خسته گونه
تصویر خسته گونه
stancamente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خسته گونه
تصویر خسته گونه
cansadamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خسته گونه
تصویر خسته گونه
疲惫地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خسته گونه
تصویر خسته گونه
دیکشنری فارسی به هلندی